روز دیگری گذشت
چشم خیس من به قاب جاده است هنوز
تا رسد ز ره مسافرم
در خیال من چو سالهاست که از دیدگان من
گشته دور
روزها گذشت
چشم خیس من پر از غبار راه شد
سینه ام پر از شعر انتظار
قاب آینه پر از نگاه شد
می رسی زدورها
می کنی ز قاب فاصله عبور
می شوی پر از نگاه
با وجود تو می شوم پر از غرور
تازیانه های باد روی پیکر خسته زمین
می شود رها
در میان هوی هوی و ناله های پر نهیب باد
در میان روزهای خسته و فارغ از لحظه های شاد
در فراغ تو
در خیال خود
با تو می کنم سلام
روزها گذشت و چشم من به راه جاده است هنوز
روزها گذشت ولی هنوز
روز همان روز دیگریست
sindokht67