کاش دنیا کمی از درد خودش کم می کرد

گاهی کسی میخواهی برای گفتن دردهایت اما وای بر روزی که هیچ کس نباشد و خودت باشی و خودت

کاش دنیا کمی از درد خودش کم می کرد

گاهی کسی میخواهی برای گفتن دردهایت اما وای بر روزی که هیچ کس نباشد و خودت باشی و خودت

مینویسم از تمام آنچه مرا می آزارد و مسرورم میکند .......دریاب مرا!!!

بایگانی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


تفریق

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۱
فهیمه الف


تفریق روزگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۸
فهیمه الف

برادرکوچکم دلتگتم دلتنگ تو بدون هیچ اما و اگری خیلی وقت است که هستی ولی دیگر رنگ و بوی بودن قدیم را نمیدهی میخواهم بنویسم از دلتنگی هایم از دوست داشتن هایم از گلگی هایم می دانم تو بی تقصیری در این دنیای مزخرف تمام تقصیرها را من به گردن می گیرم این دنیا دنیایی شده برایم که در کنار زندگی شخصی ام خط قرمزی وارد شد بر کودکی هایم ...

کاش بر میگشتیم به 10 نه 15 سال پیش چقدر دنیا زیبا بود چقدر ما خوب بدیم چقدر ما ساده بودیم می گفتیم می خندیدیم لی لی می کردیم و به در و دیوار می خندیدیم آن روزها فاصله معنی نداشت جالب است آن روزها وسیله ارتباطی کم بود ولی فاصله ها خیلی کمتر اما این روزها که به قول بزرگان عصر تکنولوژی است فاصله ها زیادتر... کاش دستت را به دستم میدادی تا در گذر تاریخ سفر می کردیم و بر میگشتیم به کودکی مان همانجا توقف می کردیم

تو بچه بودی من کوچک بودم  مادر شاداب بود پدر مریض نبود برادرها شاد بودند خواهر غصه نداشت و تنها دغدغه یشان درسهایشان بود و رفع تجدیدی هایشان... کاش تمام غم و غصه در همان تجدیدی ها خلاصه می شد کاش تنها غصه من نداشتن عروسکی زیبا و نوبود کاش مثل قدیم به عروسک و لباسهای دختر عموحسادت می کردم ولی همه چز سرجایش بود همه چیز آرام بود مادر، پدر، خانواده ... وای که چقدر دیر فهیدم خیلی وقت است آرامش تمام شده آن روزها اوضاع مالی مان بد بود ولی چقدر خوب بودیم یادم است بعضی شب ها نان نداشتیم ولی شاد بودیم  اما .... اما اکنون همه چیز داریم ولی هیچی نداریم مشکل مالی نداریم و لی دل خوش هم نداریم ..... کنار همیم ولی به اندازه فرسنگها از هم دوریم... کاش دنیا جور دیگر نوشته می شد کاش آخرش هم مثل اولش بود ... کاش.... لعنت به بزرگ شدن


sindokht67
حسرت

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۱
فهیمه الف

روزگار عجیبی ست همه چیز الکی شده است نه دوست داشتن ها واقعی ست و نه محبت ها رنگو بوی قدیم را میدهد دلتگی هم بی معنی ست واقعا دنیا دیگر جای زندگی نیست باید رخت بست و رفت .....


sindokht67

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۲۹
فهیمه الف


حلقه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۳
فهیمه الف

این روزها همه گرفتارند دل همه هم آغوشی میخواهد خالصانه ، محبتی می خواهد کودکانه نوازشی می خواهد بی غرضانه... اما..دلم بدجور گرفته و محتاج دست گرمی هستم از جنس برادر آغوشی برادرانه و شانه ای که تکیه کنم و گلگی دلتنگی های این سالهای گذشته را کنم ... دلم بد دلتگ برادرانه هایم هست برادرانه هایی که چند سال است دریغ شده از من به جرم جرم نکرده اشکهایم مچاله می کند کاغد یادداشت دلتگی هایم را   ...برادر ...آه چه واژه قشنگ و غریبی برادر دلتنگ دلتنگ برادرانه هایتم  تو را میخواهم برای رفع دلتگی ها برای درددل های خواهرانه برای دل خستگی های زندگی ... کاش تکیه گاهم بودی و در بین این جماعت دلسنگ و حریص تنهایم نمی گذاشتی ...برادرم ...عزیزم خسته ام محتاج یک نگاه محبت آمیزتم ... کاش مرحمی میشدی بر دردها و دلتنگی هایم.... برادرم دوستت دارم ... دوستم بدار... همین... بگذار هر که هر چه میخواهد بگوید کاش نمیگذاشتی اشتباه پلید دیگری دامن گیر این روزهایم شود و در اوج جوانی که محتاجتم مرا در برهوتی تنهایی و در بین این همه گرگ گوسفند نما رها نمی کردی..sindokht67


خواهرانه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۸
فهیمه الف


مادر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۴
فهیمه الف

زن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۲۸
فهیمه الف

روز دیگری گذشت

چشم خیس من به قاب جاده است هنوز

تا رسد ز ره مسافرم

در خیال من چو سالهاست که از دیدگان من

گشته دور

روزها گذشت

چشم خیس من پر از غبار راه شد

سینه ام پر از شعر انتظار

قاب آینه پر از نگاه شد

می رسی زدورها

می کنی ز قاب فاصله عبور

می شوی پر از نگاه

با وجود تو می شوم پر از غرور

تازیانه های باد روی پیکر خسته زمین

می شود رها

در میان هوی هوی و ناله های پر نهیب باد

در میان روزهای خسته و فارغ از لحظه های شاد

در فراغ تو

در خیال خود

با تو می کنم سلام

روزها گذشت و چشم من به راه جاده است هنوز

روزها گذشت ولی هنوز

روز همان روز دیگریست

sindokht67




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۲۳
فهیمه الف

روزها رفت و دگر روز رسید

غم و اندوه نشست

کودکان احساس

همگی مرد شدند

کوچه ها دیگر نیست

خاطرات دیروز

همه را طوفان برد

دیگر آن باران نیست

دیگر آن غوغای

کودکان در دل باغ

در دل کوچه و خاک

در عمق زمان یخ زد و مرد

کودکان دیروز

ماندگان امروز

سرخوشان دیروز

خستگان امروز

کودکان در گذر ثانیه ها مرد شدند

کودک گم شده دیروزها

کوچه ها بوی تورا می طلبد

آه....چه قدر زود همگی  مرد شدیم

در گذر از از دیروز تا امروز

نامرد شدیم

...رسم دنیا این است..


جای کودک های دیروز اینجا خالیست

کاش در عمق زمان

کودکان احساس

با دل ساده و شاد

میرسیدیم به آنجا که دگر دست زمان

کوتاه می شد از دامن ما

آه!!.......کاش کودک بودیم


sindokht67

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۰۴
فهیمه الف